زنگ زده شدن. زنگ پذیرفتن. به زنگ و تیرگی آلوده شدن. کدر شدن. تیره شدن: همه تن گرفته ز زنجیر زنگ ز دودش زتن زنگ کاید به جنگ. فردوسی. رخ روشن را زیر زره خود مپوش که رخ روشن تو زیر زره گیرد زنگ. فرخی. خاطرت زنگ نگیرد نه سرت خیره شود گر بگیرد دل هشیار تو از گیتی پند. ناصرخسرو
زنگ زده شدن. زنگ پذیرفتن. به زنگ و تیرگی آلوده شدن. کدر شدن. تیره شدن: همه تن گرفته ز زنجیر زنگ ز دودش زتن زنگ کاید به جنگ. فردوسی. رخ روشن را زیر زره خود مپوش که رخ روشن تو زیر زره گیرد زنگ. فرخی. خاطرت زنگ نگیرد نه سرت خیره شود گر بگیرد دل هشیار تو از گیتی پند. ناصرخسرو
زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس