جدول جو
جدول جو

معنی زن گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

زن گرفتن
زنی را به عقد ازدواج در آوردن زناشویی کردن
تصویری از زن گرفتن
تصویر زن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در گرفتن
تصویر در گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خو گرفتن
تصویر خو گرفتن
عادت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اذن گرفتن
تصویر اذن گرفتن
دستوری گرفتن اجازه خواستن رخصت خواستن دستور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس گرفتن
تصویر بس گرفتن
باز ماندن بس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بل گرفتن
تصویر بل گرفتن
بدون زحمت چیزی بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
رشد کردن نمو کردن -20 استوار شدن ثبات یافتن مستقر شدن، 0 دوام یافتن باقی ماندن، 0 سکی از حرکات نرمش (خم گیری) در ورزش باستانی است، 0 گرفتن عضله پا هنگام شنا 0 یا پا گرفتن برف 0 نشستن آن بر زمین چندانکه زود آب نشود. یا پا گرفتن کاری. رونق گرفتن آن. یا پا گرفتن طفل. براه افتادن او. یا پا گرفتن قبری را. سطح آن را از زمین بالا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب گرفتن
تصویر آب گرفتن
عصاره گرفتن استخراج شیره میوه
فرهنگ لغت هوشیار
اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گرفتن
تصویر دل گرفتن
غمگین شدن، ملول گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دق گرفتن
تصویر دق گرفتن
آک گرفتن، گواژ زدن طعن زدن مذمت کردن عیب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گرفتن
تصویر پی گرفتن
تداوم بخشیدن، تداوم دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بو گرفتن
تصویر بو گرفتن
بوناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ رفتن
تصویر رنگ رفتن
پریدن و دگرگون شدن رنگ چیزی، بیرنگ شدن، رنگ ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغ گرفتن
تصویر زاغ گرفتن
عیب گرفتن طعنه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شده بار گرفته (زن یا جانور ماده)، زمینی که شایستگی کشت و زرع را پیدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا گرفتن
تصویر جا گرفتن
گنجایش ظرفی برای قرار دادن چیزی در آن، گنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جر گرفتن
تصویر جر گرفتن
جر گرفتن کسیرا اوقاتوی تلخ شدن بغضب آمدن لج گرفتن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم گرفت) (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انس گرفتن
تصویر انس گرفتن
انس گرفتن به (با) کسی. الفت یافتن با او استیناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خون گرفتن
تصویر خون گرفتن
حجامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگ گرفتن
تصویر تنگ گرفتن
سخت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
چیز داده را گرفتن فراز گرفتن باز گرفتن واستدن استرداد: کتابش را پس گرفت، مکافات یافتن پاداش یافتن پاد افراه یافتن: از هر دست که بدهی پس میگیری. یا پی گرفتن بایع سلعه را از مشتری. متاع فروخته را از مشتری پس گرفتن وردبهای آن. یا پس گرفتن درس از طفل. درس خوانده را از طفل پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رفتن، دویدن: شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پند گرفتن
تصویر پند گرفتن
عبرت گرفتن اعتبار تذکیر تذکر
فرهنگ لغت هوشیار
پی گرفتن چیزی را. آنرا دنبال کردن در عقب وی رفتن: گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. (نظامی)، رد پای برداشتن بر اثر پای رفتن: گر از گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بروی گرفت. (نظام)
فرهنگ لغت هوشیار
تب دار شدن به تب دچارشدن ازدیاد درجه حرارت بدن که با علائم دیگر مشخصات تب همراه باشد تب کردن تب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شل گرفتن
تصویر شل گرفتن
به نرمی و سستی گرفتن چیزی را، بی علاقگی نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف گرفتن
تصویر صف گرفتن
صف زدن رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا گرفتن
تصویر وا گرفتن
باز گرفتن، پس گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خو گرفتن
تصویر خو گرفتن
انس گرفتن، عادت کردن، خو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بل گرفتن
تصویر بل گرفتن
بی رنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن، از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خون گرفتن
تصویر خون گرفتن
در پزشکی خارج کردن خون از بدن به وسیلۀ سرنگ یا برش پوست و مانند آن، حجامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشن گرفتن
تصویر گشن گرفتن
بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
فرهنگ فارسی عمید